نوشته شده توسط : Maria

 نگاه کن  که غم درون دیده ام   چگونه قطره قطره آب می شود

چگونه سایه سیاه سرکشم   اسیر دست آفتاب می شود

نگاه کن تمام هستیم خراب می شود اشاره ای مرا به کام می کشد

مرا به اوج می برد مرا به دام می کشد

نگاه کن تمام آسمان من پراز شهاب می شود

تو آمدی ز دورها و دورها زسرزمین عطرها و نورها

نشانده ای مرا کنون به زورقی ز عاجها  ز ابرها  بلور ها

مرا ببر امید دلنواز من  ببر به شهر شعرها و شورها

به راه پرستاره می کشانیم فراتر از ستاره می نشانیم

نگاه کن من از ستاره سوختم  لبالب از ستارگان تب شدم

چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل ستاره چین برکه های شب شدم

چه دور بود پیش از این زمین ما به این کبود غرفه های آسمان

کنون به گوش من دوباره می رسد

صدای تو صدای بال برفی فرشتگان

نگاه کن که من کجا رسیده ام به کهکشان به بیکران به جاودان

کنون که آمدیم تا به اوجها مرا بشوی با شراب موجها

مرا بپیچ در حریر بوسه ات مرا بخواه در شبان دیر پا

مرا دگر رها مکن مرا از این ستاره ها جدا مکن

نگاه کن که موم شب به راه ما چگونه قطره قطره آب می شود

صراحی سیاه دیدگان من به لای لای گرم تو

لبالب از شراب خواب می شود به روی گاهواره های شعر من

نگاه کن

تو می دمی و آفتاب می شود



:: موضوعات مرتبط: the Love poems , ,
:: بازدید از این مطلب : 1183
|
امتیاز مطلب : 326
|
تعداد امتیازدهندگان : 102
|
مجموع امتیاز : 102
تاریخ انتشار : شنبه 26 دی 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Maria

Though i donot write

or call you

as often as i would like to

thinking about you

sometimes it is

a memory of something we shared

other time it is

an incident in my life

that i imagine myself

telling you about

no matter what it is

in my mind

i write and call you every day

and i miss you

 

 

هر روز درفکر تو هستم

گرچه آن قدر که می خواهم

به تو نامه نمی نویسم

یا زنگ نمی زنم

هر روز

درفکر تو هستم

گاه در فکر

خاطره ای که با تو داشته ام

وگاه در رویاهایم

برای تو

آنچه برایم رخ داده را تعریف می کنم

مهم نیست

به چه فکر می کنم

هر روز برایت نامه می نویسم

یا به تو زنگ می زنم

ودلم برایت تنگ می شود

Susan Polis Schutz



:: موضوعات مرتبط: the Love poems , ,
:: بازدید از این مطلب : 1274
|
امتیاز مطلب : 328
|
تعداد امتیازدهندگان : 102
|
مجموع امتیاز : 102
تاریخ انتشار : سه شنبه 22 دی 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Maria

walk with me in love

talk to me

about what you cannot say to other

laugh with me

even when you  feel silly

cry with me

when you are most upset

share with me

all beautiful thing in life

creat with me

dreams the follow

have fun with me

in whatever we do

work with me towards common goals

dance with me

to the rhythm of our love

walk with me throughout life

let us hug each other

at every step in our journey

forever

in love

 

عاشقانه همراه من گام بردار

به من از آن بگو

که توان گفتنش به دیگری را نداری

بامن بخند

حتی آن  گاه که احساس حماقت می کنی

با من گریه کن

آن گاه که در اوج پریشانی هستی

تمام زیبایی های زندگی را

بامن شریک باش

ودرکنارمن

باتمام زشتی های زندگی ستیزکن

بامن

رویاهایی را بیافرین تا به دنبال آنهارویم

درشادی هرچه می کنم

شریک باش

برای رسیدن به آرزوهایمان یاریم کن

با آهنگ عشق مان با من برقص

بیادر سراسر زندگی درکنار همگام برداریم

بیا تا ابد در هر قدم این سفر

یکدیگر را درآغوش بگیریم

Susan Polis  Schutz



:: موضوعات مرتبط: the Love poems , ,
:: بازدید از این مطلب : 1931
|
امتیاز مطلب : 353
|
تعداد امتیازدهندگان : 108
|
مجموع امتیاز : 108
تاریخ انتشار : پنج شنبه 1 بهمن 1388 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد